امروز فهمیدم که من نباید منتظر نگاه ونظر کسی باشم برای ادامه دادن به مسیرم یا خیر !
این یعنی چی !
یعنی اینکه شاید تا دوسال پیش بیزینس پلن مینوشتیم برای محصولی یا مدیران محصول قیمت های گزاف در سال های ۹۵ تا ۹۹ برای نوشتن بیزنیس پلن برای سازمان های مختلف میدادن که حدودا میشد در اون زمان دوماه یا سه ماه حقوق تیم ۵ نفره پرداخت کرد ، برای مثال ۳۰۰ میلیون میدادن و یا به تیمشون یه تیم تحقیق بازار اضافه میکردن که حتما بیزینس پلن درست در بیاد
این برای چه موضوعی بود برای مواردی بود که باید همیشه یه چشمی به بازار هم داشته باشیم و یا مدل سازی اولیه رو طبق اون انجام بدیم
ولی باید خدمتتون عرض کنم که دوماه طول میکشید تا نوشته بشه و دوماه هم طول میکشید که اجرا بشه !
تبریک میگم الان دو هفته اکوسیستم استارت آپ ها و بیزینس های فناوری محور تغییر میکنند
پس درباره چی صحبت میکنم!
در باره اینکه زمان خیلی کمه برای بقا و زنده ماندن در اکوسیستم حال حاضر
زمان بسیار کوتاه تر از اون چیزی هست که حتی براش برنامه ریزی بخایم بکنیم !
پس حالا به قولی دستور چیه !
دستور این موارد هستش:
۱. کشف مستمر
هیمشه در حال نگاه کردن و یاد گرفتن مصرف کنندگان و تحلیل رفتار اونها توی سگمنت مشخص خودمون باشیم
۲. این سه روند ایده زدن ساختن و یاد گرفتن رو همواره داشته باشیم و بهش پایبند باشیم
این به ما دقیق نشون میده که برای چی و چگونه و چطور قرار هست برسیم به هدف
۳. کشف سگمنت تارگت شده
مهمترین موضوع این هست که یادمون نره و یادمون باشه برای چه زنده ایم
محصول ما کدام سمت از بازار را هدف گرفته و قرار هست برای چه سگمنتی پروژه آماده کنیم
۵. تفکر نقادان داشته باشیم و درگیر مدل های از پیش طراحی شده نشیم
هیچ وقت مدل های از قبل تولید شده دقیقا نمیتونن نیاز های مارو مرتفع کنند و خودشون باید سطح سنجی هم بشن که خب این زمان زیادی رو از ما میگیره و مطمعنا خواهد گرفت
خب حالا چی شد که یادم افتاد اینارو که توی کلاس بوژان دوباره مرور کردم براتون بنویسم !
به این دلیل بود که هر روز خیلی از این موارد رو توی تیم خودمون مشاهده میکنم و چون بخشیش رو باهاش زندگی کردم و یاد گرفتم چجوری جلوشون روبگیرم هدف میذارم و به سمتش میرم ، این مدل رفتاری مطمعنا پاسخگویی بیشتری داره براتون و شمارو به سمت اجایل بودن سوق میده ،
یادمون نره که درشرایط حال حاضر که عدم قطعیت داریم نباید درگیر فرضیات علمیمون باشیم و باید متکی باشیم به شناخت محصول از نظر مشتری هایی که در سگمنت جامعه هدفمون داریم.
پا نوشت :
یه چنتا نکته از کتاب هایی که خوندم رو بهتون بدم که صحبت هام رو با سند لمس کنید
1. ایدهپردازی، ساختن و یادگیری
کتاب “The Lean Startup” (استارتاپ ناب) اثر اریک ریس
یک کتاب کلاسیک که اصول ساخت سریع، یادگیری از بازار و بهبود مداوم را آموزش میدهد.کتاب “Creative Confidence” (اعتماد به خلاقیت) اثر تام کلی و دیوید کلی
درباره آزادسازی خلاقیت و تبدیل ایدهها به واقعیت.
2. کشف مسئلهها و دردهای مخاطب (و تارگت سکمنت)
کتاب “Value Proposition Design” (طراحی پیشنهاد ارزش) اثر الکساندر استروالدر
راهنمای کامل برای درک مخاطب و طراحی پیشنهادهای ارزش جذاب برای مشتریان.کتاب “Jobs to Be Done” (کارهایی که باید انجام شوند) اثر آنتونی اولویچ
تکنیکی برای درک واقعی نیازهای کاربران و هدفگذاری بر اساس آنها.
3. تفکر نقاد و یادگیری از تستها
کتاب “Testing Business Ideas” (تست ایدههای کسبوکار) اثر دیوید جی. بلاند
شامل ابزارهایی برای طراحی و تست ایدههای کسبوکاری و سریعتر جلو رفتن.کتاب “Think Like a Rocket Scientist” (مثل دانشمند موشکی فکر کن) اثر اوزان وارول
برای توسعه تفکر نقادانه و دوری از کلیشههای ذهنی.
4. چرخه مداوم کشف، طراحی و یادگیری
کتاب “Sprint” (اسپرینت) اثر جیک کنپ
یک راهنمای عملی برای ایجاد و تست ایدهها در پنج روز.کتاب “Continuous Discovery Habits” (عادتهای کشف مستمر) اثر ترسا تورس
درباره چگونگی ایجاد فرآیندی مداوم برای کشف و درک مشتریان.